پسر دختر زیبایی را دید.شیفتش شد.چندساعتی باهم توخیابون قدم میزدن که یهویه
بنزگرون قیمت جلوی پاشون ترمززد.دختره ب پسره گفت:خوشگذشت ولی نمیتونم همیشه
پیاده راه برم بای.نشست توی ماشین راننده بهش گفت:خانم ببخشیدمن راننده این اقاهستم لطفأپیاده شید...
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 3:13 عصر ] [ farbod007 ]